loading...
قران و عترت
نویسنده 1 بازدید : 54 دوشنبه 26 دی 1390 نظرات (1)

ايمان و نقش آن در زندگي فردي و اجتماعي انسان

 

 

مقدمه

 حمد وسپاس فراوان خدايي را سزاوار است که توجه به او صفا بخش دلها و محرک تلاش انسانهاست . خدايي که تکيه گاه زندگي مومنان و روح بخش حيات آنهاست .خدايي که منزه است از هر تصوري که تصور کنندگان نسبت به او دارند و بزرگتر از آن است که در توصيف آيد . خدايي که بر ما منت نهاد و از ميان انسانها پيامبري مبعوث گردانيد تا آياتش را بر ما بخواند و ما را تزکيه و تعليم دهد . خدايي که از سر لطف و رحمت  ، براي هدايت بشر نوري فرستاد (قرآن ) که تبيان و بيانگر همه حقايق است و درمان و شفاي همه دردهاست و هدايت براي متقين است . پروردگاري را سپاس مي گوييم که همه آفريدگانش را بسوي تکامل به حرکت واداشت و ما را در صراط مستقيم خود رهنمون ساخت و همه پديده ها را به سوي هدفشان راهنمايي کرد تا از تعالي و تکامل متناسب با آفرينش خود برخوردار شوند.در اين تحقيق ما اولين وظيفه هر انسان را که عبارت از ايمان به ذات حضرت احديت و قدرت لا يزال الهي است به همراه مرتب آن و اثراتش  مورد بررسي قرار مي دهيم و اميد است همگان با بهره گيري از کتاب هدايتگر الهي (قرآن ) و معارف عميق ديني و اسلامي که حاصل زحمات انبياء و معصومين (عليهم السلام) بوده و از طريق عالمان و فقهاي بزرگوار ديني به نسل کنوني منتقل شده ، در راه رضاي حق تعالي قدم برداشته و از پويندگان راه حقيقت و بندگي خالق يکتا بوده باشيم ان شاءالله .

 

 معناي لغوي ايمان

 اصل اَمَنَ طمانينه و آرامش نفس است و از بين رفتن ترس و ايمان يعني مطلق تصديق.

تاج العروس ايمان را چنين تعريف کرده است: ايمان منحصرا بر اقرار به زبان اطلاق مي شود و گاهي ايمان به معني اظهار خضوع و نيز به معني قبول شريعت و آنچه که پيامبر اکرم (ص) آورده و اعتقاد قلبي به آن است . پس کسي که بر اين صفت باشد مومن  و مسلمان است که ريب و شک در او راه ندارد و ايمان تصديق و تهذيب است .

در معجم الفاظ قرآن ، ايمان اين چنين تعريف مي شود که ايمان گرايش قلبي و وابستگي فکري و اعتقادي و رواني به يک معبود به يک قلب حاکم و مرکز است به شکلي که انسان طبق آن عمل کند و به لوازم ايمان و تعهدات آن پايبند باشد بنابراين در اين مفهوم ،باور نهفته است ،يعني قبول يک مطلب به وضوح و روشني به نحوي که دل را مسخّر کرده و روشن سازد و دل زنده به آن باور باشد. ايمان به مفهوم اذعان و تصديق است در فرهتگ فارسي معين چنين آمده است :ايمان به معني گرويدن ،عقيده داشتن ، ايمن کردن  و بيم نداشتن است.

لغت نامه دهخدا مي نويسد :امن ، ايمن شدن ، بي هراس شدن ، بي بيم شدن ، اعتماد کردن ، امين پنداشتن ، آرامش قلب مقابل خوف.

 

 مفهوم اصطلاحي ايمان از ديد  صاحبنظران

  اصطلاح کلامي و عرفاني ايمان به معني گرويدن ، تصديق ،شوق و اطمينان  در مقابل کفر ، به معني خضوع  و تصديق مطلق و ثبات فضيلت نيز آمده است بعضي از مشايخ گفته اند : «اَلايمانُ تَصدِيقٌ و اِعتِقادٌ وَ الاِسلامُ خُضوعٌ و اِنقِيادٌ».

عطار گويد:                نور ايمان از بياض روي اوست                          ظلمت کفر از سر موي اوست .

کاشاني مي گويد : ايمان درست آن است که مومن در عقيده خود به درجه يقين مي رسد و متفاوت است طايفه اي در دنيا به علم اليقين بدانند و عده اي عين اليقين و ايمان اصل يقين بود و علم اليقين و حق اليقين فروع  آن است . ايمان در اصطلاح کلامي بر دو قسم است  : مستقر و مستودع 

- ايمان مستقر آن باشد که از ادله يقينيه بر مبناي اجتهاد و تحقيق حاصل شود . ايمان مستودع آن باشد که از ادله يقيني ماخوذ نباشد بلکه ناشي از ظن و گمان و تقليد است و ايمان در اصطلاح محدثين به مفهوم تشيع و اعتقاد به امامت ائمه اطهار مي باشد .

 

متعلقات ايمان

 منظور از متعلقات ايمان چيزهاي است که بايد به آن ايمان داشت تعداد زيادي از آيات قرآن در اين باره مي باشد از جمله :

1- ايمان به غيب : از جمله مواردي است که مومنان بايد به آن اعتقاد داشته باشند « اَلَّذِينَ يُومِنُونَ بِالغَيبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلوهَ و مِمّا رَزَقناهُم يُنِفقُونَ » «آنانکه ايمان دارند به غيب و به (ناديدني ) و به پاي مي دارند نماز را و از آنچه روزيشان کرديم انفاق مي کنند .»

2- ايمان به خدا :  از ديگر مواردي است که بايد يک مومن به آن ايمان داشته باشد

3- ايمان به لقاء پروردگار: از ديگر متعلقات ايمان مي باشد . خداوند در  قرآن مجيد مي فرمايد : «لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم يُومِنُونَ» « باشد که به ملاقات پروردگارشان ايمان بياورند».

4- ايمان به آخرت: که در اين باره خداوند مي فرمايد :« وَالَّذِينَ يُوِمُنونَ بِالاخِرَهِ وَ يُومِنُونَ بِهِ وَ هُم عَلي صَلاتِهِم يُحافِظَونَ » و« آنانکه به آخرت ايمان آوردند و به اين کتاب نيز ايمان آوردند و آنها بر نمازشان محافظت مي کنند »

5- ايمان به ملائکه :«کُلُّ امَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهُ وَ رُسُلهِ وَ لکِنَّ البِرّ مَن امَنَ بِاللهِ وَ اليَومِ الاخِر و المَلائِکَتِهِ ...» « همه ايمان آورده اند به خدا و ملائکه اش اما نيکوکار ان است که ايمان آورده است به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و کتاب و پيامبران و کتابهاي آسمانيش و پيامبرانش و ...»

6- ايمان به رسولان

7- ايمان به کتاب و ديگر کتب آسماني :« وَالَّذِينَ يُومِنُونَ بِمَا اُنزِلَ اِلَيکَ وَ مَا اُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ..» « وکساني که به آنچه که بسوي تو و قبل از تو(کتب آسماني پيشين ) و به آخرت ايمان آورده اند»

 8- ايمان به آيات خداوندي

 

ارکان ايمان

 ارکان ايمان چهار قسمت است 1-توحيد بي حد 2- ذکر بي قطع 3- حال بي نعت 4- وجد بي وقت     

 توحيد بي حد : توحيد بايد به اخلاص برسد کمال توحيد به اخلاص  است . اخلاص نسبت به حق آنست که خدا را خالص ببيند از غيره از نقص ، از حد ، از عد ، منزه بداند ذات بي زوالش را از اينکه مثلي داشته باشد .

 ذکر بي قطع : آنست که انسان پيوسته به ياد خدا باشد« فَاذکُرُونِي اَذکُرکُم » مرا ياد تا شما را ياد کنم و اينکه همواره نماز بخواند (نماز را در طول شبانه روز بر پاي دارد)

 حال بي نعت :آنچه را گويد وقت خويش گويد و تا خويش را در مقام نيابد از آن مقام سخن نگويد.

 وجد بي وقت : در هر وقت مشاهده گر حق باشد و کسي که ايمانش قوي باشد به جهان وجود و ما فيها بي اعتنا باشد.

 

نقش ايمان در زندگي

 انسان نمي تواند بدون داشتن ايده و آرمان و ايمان زندگي سالم و سعادتمند داشته باشد و يا کاري مفيد و ثمر بخش براي بشريت و تمدن بشري انجام دهد انسان فاقد هر گونه ايمان و عقيده است و به صورت موجودي غرق در خودخواهي است که هيچ وقت نمي خواهد منافع خود را از بين ببرد و هميشه بصورت موجودي سرگردان که تکليف خويش را از زندگي درمسائل اخلاقي و اجتماعي نمي داند ، انسان دائما با جامعه و مسائل اجتماعي و اخلاقي برخورد مي کند و بنابر فطرت خود در برابر آنها عکس العمل نشان مي دهد انسان اگر مکتب و عقيده و ايمان  پيوسته داشته باشد هم سعادتمند و داراي زندگي بوده و هم تکليفش در زندگي مشخص است در غير اينصورت موجودي سرگردان خواهد بود که گاه مثل کاه با وزش باد به اين سو و آن سو کشيده خواهد شدو موجودي ناهماهنگ مي شود چيزي که همواره و در هر لحظه براي انسان اهميت دارد تنها ايمان است که انسان را بصورت يک مومن واقعي در مي آوردهمه چيز را تحت سلطه خود قرار مي دهد حتي خود پرستي و خود خواهي را . ايمان موجب مي شود انسان تلاشهايي عليرغم گرايشهاي طبيعي و فردي انجام دهد و احيانا هستي و حيثيت خويش را در راه ايمانش فدا سازدو اين در صورتي امکانپذير است که ايده انسان جنبه مقدس بودن پيدا کرده و حاکميت مطلق بر وجود انسان يابد و تنها ايمان مي تواند انسان را در جهت ميل به کمال راهنمايي کند .

  دلا غافل ز سبحاني چه حاصل                                                    مطيع نقش شيطاني چه حاصل

  بود قدر تو  افزون از ملائک                                                        تو قدر خود نمي داني چه حاصل

گاهي انسان با خشونت رفتار مي کند و مي خواهد انتقام گرفته و کينه خود را نشان دهد در مقابل اين احساسات نيز دست به فداگاري مي زند و از جان و مال و هستي خود مي گذرد تنها ايمان در اينصورت است که مقابل اين احساسات به ايده ها قداست مي بخشد و فداکاريها از روي کمال رضايت و به طور طبيعي صورت مي پذيرد.

 

آثار و فايده هاي ايمان در زندگي فردي و اجتماعي

 ايمان پيوندي است دوستانه ميان انسان و جهان و يا نوعي هماهنگي ميان انسان و آرمانهاي کلي جهان ، اما ايمان و آرمانهاي غير مذهبي نوعي بريدگي از جهان و ساختن دنياي خيالي براي خود است که به هيچ وجه از جهان بيرون حمايت نمي شود.

 ايمان تنها يک سلسله تکاليف براي انسان عليرغم تمايلات طبيعي تعيين نمي کند بلکه قيافه جهان را در نظر انسان تغيير مي دهد عناصري علاوه بر عناصر محسوس در ساختمان جهان ارائه مي دهد . جهان خشک و سرد مادي را به جهاني جاندار و ذي شعور وآگاه تبديل مي کند ايمان تعلق انسان را نسبت به جهان وخلقت دگرگون مي سازد . از آثار و فايده هاي علمي ايمان مي توان چنين گفت :‍‍‍«خوشبيني » ، خوشبيني به جهان و خلقت و هستي . خوشبيني هم انسان را هدفدار مي کند و هم سعادت و تکامل را به انسان معرفي مي کند ودر چنين شرايطي طبعاً ديد انسان را نسبت به نظام کل هستي وقوانين حاکم بر آن خوش بينانه مي سازد . فرد با ايمان در کشور هستي مانند فردي است که قوانين و تشکيلات  آن را صحيح و عادلانه مي داند نيّت اصلي گردانندگان آن نيز ايمان است و زمينه را براي رشد و تعالي خود و ساير افراد فراهم مي بيند و اگر عقب ماندگي احساس کند آن را از تنبلي و بي تجربگي خود مي داند نه از چيز ديگري . اما فرد بي ايمان مانند فردي است که در کشوري زندگي مي کند که قانون و تشکيلات کشور را فاسد و ظالمانه مي داند و از قبول آن هم چاره اي ندارد . درون چنين افرادي پر از کينه و کدورت است و درستي خود را مانند ذره اي مي بيند و براي آن ارزشي قائل نمي شود . چنين فردي نه از زندگي لذّت مي برد نه از چيز ديگري، بلکه جهان براي او يک زندان هولناک است . دومين اثر ايمان روشندلي است . ايمان براي انسان مانند چراغي است که درونش را روشن مي کند سومين اثر آن اميدواري به نتيجه خوب وتلاش خوب است و بالاخره چهارمين اثر آن آرامش خاطر واثرات ديگر آن به ترتيب پنجم دوري از گناه و ششم ياري خدا هفتم استقامت و پايداري هشتم عدم ترس و خوف نهم عدم شک و دودلي و داشتن ثبات دهم برخورداري از لذّات معنوي .لذت معنوي به عمق و روح انسان مربوط  مي شود مثل کمک به ديگران ، ياري به مستمندان و پرستش خدا نوعي لذت در روح بوجود مي آورد که قابل مقايسه با لذت مادي بيشتري که همان حس با يکي از حواس پنجگانه است مثل چشم که از راه ديدن يا گوش که از راه شنيدن احساس مي شود نيست و بسيار بالاتر و پايدارتر از لذت مادي است. يازدهم عزت و نفوذناپذيري . عزت حالتي است که از مغلوب بودن انسان مانع مي شود. مثل زمين سخت  دوازدهم حکيمانه ديدن نظام عالم . سيزدهم ايجاد غيرت و جلوگيري از بي بند و باري . علاوه بر مواردي که عرض کرديم و از موارد ديگر آن دل نبستن به دنيا ،‌ سلامت جسم و روح ، احساس مسئوليت ، براي زندگي ارزش قائل شدن .

 

اقسام ايمان

 ايمان بر دو قسم است که يکي ايمان مربوط به عقل است . برهان و استدلال است که به اين ايمان در فلسفه علم مي گويند . علم به وجود خدا ، علم به نبوت ، معاد و امامت . اين علم از راه برهان پيدا مي شود . دومين ايمان ايمان عاطفي يا ايمان قلبي است  نه عقلي که ايمان قلبي را از نظر فلسفه معرفت مي گويند و معنايش اين است که آن ايماني که مربوط به عقل است نمي تواند انسان را از ارتکاب گناه بازدارد بلکه مي تواند آن باشد که در دل رسوخ کرده و دل آن را باور کرده باشد.

 

مراتب ايمان در کنترل غرائز

 ايمان قلبي: ما اعتقاد داريم که اين انسان را هيچ کس و هيچ چيز جز ايمان عاطفي نمي تواند کنترل کند در اينجا پاي عقل لنگ است ، وجدان اخلاقي و علم نيز چندان جايي ندارند .تربيت اگر صحيح باشد آنگاه که غرائز طوفاني شد ديگر آه و ناله و داد او به جايي نمي رسد آنگاه که اين انسان بخواهد کاري بکند قانون نمي تواند سدّي در مقابل او باشد اگر غريزه حبّ رياست اين انسان طوفاني شد آنگاه ديگر از ايمان عقلي هيچ کار ي ساخته نيست و براي رسيدن به هدفش نه تنها از اسفار ملاصدرا بلکه از قرآن نيز مي گذردآنچه که مي تواند انسان را کنترل کند فقط و فقط ايمان عاطفي و قلبي است  اين ايمان از راه عمل پيدا مي شود و نيازمند رياضت و ترک گناه است تا بدينوسيله درخت ايمان را در دل ريشه دار کند . نماز اول وقت مخصوصا اهميّت دادن به مستحبّات و اهميّت دادن به خدمت به ديگران از رياضتهاي اين ايمان است اين اعمال درخت ايماني را که در دل روئيده است آبياري کرده و ريشه آن را در دي رسوخ مي دهد.

 

عوامل سه گانه در حصول ايمان قلبي

1- تقيّد به ظواهر شرع                     

2- اجتناب از گناه                      

3- انجام مستحبّات

 

تقيد به ظواهر شرع:

 اگر تقيّد به ظواهر شرع نباشد قطعاً انسان به جايي نمي رسد اگر هم خيال کند که رسيده تخيّل و وسوسه شيطاني است اين تقيّد است که معناي لقاء را به دنبال مي آورد« مَن کَانَ يَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَلَ عَمَلاً صَالِحًا » از موارد تقيّد به ظواهر شرع اهميّت دادن به واجبات و در مقابل قانون اسلام ، اوامر خدا ،اوامر پيامبر  (ص) و امام (ع)مطيع بودن است .

 

 اجتناب از گناه :

تقيد به واجبات يک شرط اساسي است اما از آن مهمتر اجتناب از گناه است . درخت ايمان در اثر عبادت انسان به جائي مي رسد خداوند تبارک و تعالي درقرآن شريف مي فرمايد: «وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلّا لِيَعبُدونَ » که فلسفه آفرينش جن و انسان را عبادت خويش مي داند از آنجائيکه خدا هيچ نيازي به عبادت بندگانش ندارد پس عبادت حقيقي موجبات رسيدن انسان به کمال و خوشبختي را فراهم مي سازد و انساني که به حقيقت و لذت عبادت ودر پيشگاه حق بودن دست يابد هرگز حاضر به انجام گناه و اعمال ناشايست نخواهد بود انجام مکررگناه قساوت قلب مي آورد آنان که در ارتکاب گناه دست بيشتري دارند درخت ايمانشان خشکيده و ريشه کن مي شود .

 

انجام مستحبات:

 با انجام مستحبات و اهميت دادن به آن انسان درخت ايمانش را آبياري نموده ريشه هايش را تنومند     مي سازد . خواندن قرآن ، راز و نياز با خدا ، نماز شب از مهمترين  مستحبات است از ديد اسلام خدمت به ديگران گاهي ممکن است به سر حد وجوب برسد و راه پنجاه ساله را به يک شبه بپيمايد يعني درخت ايمان را در دل بسيار محکم کند . تقيد به ظواهر شرع ، اجتناب از گناه و اهميت دادن به مستحبات همه در سايه توسل به اهل بيت (ص) و خلوص نيت ميسر است.

 

مراتب ايمان قلبي

ايمان قلبي داراي مراتبي است که علماي اخلاقي سه درجه براي آن ذکر کرده اند : مرتبه اول را علم اليقين نام نهاده اند و معنايش اين است که ايمان در دل رسوخ کرده و شخص دور نمايي از مبدا و معاد را مي بيند او به چشم دل به مقامي رسيده که خدا را مي بيند (درک مي کند) همانند اسنان تشنه اي که تشنگي را درک مي کند و معمولا انسانها در بن بست ها اگر چه ايمان قلبي نداشته باشند اين حالت را پيدا مي کنند آنها که توانسته اند اين در گرانبها را بدست آورند هميشه خدا را درک کرده و صبح و شام تسبيح و تنزيه گوي حق تعالي هستند .

مرتبه دوم ايمان عين اليقين است در مرتبه اول ايمان فرداز دورآتش را مي بيند اما در عين اليقين انسان به مرحله مشاهده رسيده و با چشم خود آتش را مي بيند و از گزماي آن بهره مند مي گردد و پرهيز گاران به اين مرحله مي رسند.

مرتبه سوم حقّ اليقين است کسي که وارد آتش شده و سوزش آنرا لمس و به صفات آن متصف  مي گردد واين بالاترين مرحله يقين است و خاصّان و مقرّبان به آن دست مي يابند همه چيز در جهان هستي بر محور يقين به خدا وند سبحان در دور و حرکت است وبه هر اندازه ايمان به قدرت خدا بيشتر گردد اشياء جهان به همان نسبت در برابر او مطيع و فرمانبردار خواهد شد.

 

قلب و پيوند آن با وحي

مسلما در اصطلاح قرآن ، قلب آن عضو گوشتي بدن نيست هر چند که جهت نشان دادن نقش حياتي آن و تقريب به ذهن مي توان تشابهي به آن در نظر داشت:

قلب آن حالت استعداد درک و شهود حقايق متعالي جداي از تصورات ذهني است . قلب کانون تلاقي نور عقل و نور وحي است . جايگاه رشد فکر و تحول دروني ،محيط کسب علم و تقوي و خانه اهل ايمان است.

درک و فهم قرآن براي کسي ميسر است که قلب دارد:« اِنَّ فِي ذلِکَ لذکري لِمَن کَانَ لَهُ قَلبٌ .» (ق آيه 37)« به راستي در آن ذکر و ياد آوري براي کسي است که قلب دارد ».

پيامبر (ص) پيام گير کامل محتواي وحي کسي است که اين گونه قلبي دارد و از آن حقايق لبريز و سر شار مي شود. تنها زبان فکر و استدلال براي آشنايي با قرآن کافي نيست و زبان دل لازم تر است.

خداوند تبارک و تعالي با زبان دل انسان را مخاطب قرار مي دهد و او را از اعماق هستي و با تمام وجودش به حرکت در مي آورد . در اين حالت ، فکر و مغز انساني تحت تاثير نيست بلکه سراسر وجودش تحت تاثير قرار مي گيرد : «اِنَّمَا المُومِنُونَ الَّذِينَ اِذا ذُکِرَ الله وُجِلَت قُلُوبُهُم وَ اِذا تُلِيَت عَلَيهِم اياتِهِ زادَتهُم ايماناً ..»(انفال آيه 2)«منحصرا مومنان آن کساني هستند که چون ياد خدا شود ، دلهايشان ترسان مي گردد و چون آيات قرآن برايشان خوانده شودبرايمانشان افزوده و به پروردگار خويش توکل کنند ، آنها کساني هستند که نماز بپا داشته و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي کنند ، آنان به راستي مومنان واقعي هستند...»  

اين حالت و اين احساس عظيم و عميق انسان با هستي ، حالت قلب و دل است . با قرآن و ذکر الهي است که فرد خود را شناخته و به وسعت و عمق پيچيدگي روح و قلب خويش واقف مي شود و به حساسيت و لطافت و آسيب پذيري شديد روح خويش پي مي برد . و به ميزان سلامتي روح و قلب از حقايق قرآن و ايمان بر خوردار مي شود و با انس و مصاحبت با قرآن زمينه وسوسه هاي شيطاني از بين مي رود.
تاكيد قرآن بر اين نوع از درك با آن همه شدت و حدت (كه حدود 132 بار فهم قلبي يا موانع فهم قلبي در قرآن آمده) براي آن است كه خداوند يك روح و معنويت عالي و بي‏نهايت‏براي انسان قائل است  و بر آدمي واجب است كه با پيروي كامل و صادقانه و عاشقانه از احكام الهي - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دوري از محرمات و مكروهات و مجاهدت با نفس - اين جو را پاك و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شايسته ببرد. به تعبير ديگر، دل آدمي طوري ساخته شده است كه با نيكي‏ها پيوند دارد و قرآن كتابي است كه تمامي نيكي‏ها را بيان مي‏كند. و بهترين نيكي از آن كسي است كه با قرآن در نيت و فكر و عمل صادقانه و قلبي ارتباط برقرار ساخته باشد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنينَ‏» (اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چيزي را فرو مي‏فرستيم كه شفا و رحمتي براي ايمان‏آورندگان است‏».
چه زيباست‏سخن امام صادق‏عليه السلام آن‏جا كه مي‏فرمايد: «مَن قَرَاَ القُرآنَ وَ لَم يَخضَع لله وَ لَم يَرق قَلبَهُ وَ لَايَنشِي حُزناً وَ وَجِلاً فِي سِرهِ فَقَد اِستَهانَ بِعَظمِ شَانِ الله تَعالي وَ خَسِرَ خُسراناً مُبِيناً.»
«كسي كه قرآن را تلاوت كند و در برابر خدا خضوع نكند و دلش نرم نشود و در اندرون خويش اندوه و ترسي نيافريند، مقام بزرگ خداوند را سبك شمرده و دچار زياني آشكار شده است.»
اين كلام نوراني امام صادق‏عليه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسيار مفيد و راهگشاست.

 

ايمان عامل تقرب به خدا

ايمان موجب مي شود انسان از معصيتها نه به خاطر ترس از قانون بلکه به دليل تقرب به خداوند دوري کند، ايمان ضمن پديد آوردن اخلاقي نيکو در انسان منجر مي شود تا انسان در تمام امور به خدا توکل کند، تسليم امر خدا و رضاي او باشد و در همه امور صبر و شکيبايي پيشه کند.

ايمان در لغت به معناي اعتقاد داشتن و مطمئن بودن است و شامل هر مقوله اي مي شود، هر فردي با هر عقيده يا آرماني ممکن است که ادعا کند به آنچه که مي انديشد، ايمان دارد و از نظر ظاهر امر درست به نظر مي رسد. اما اسلام براي برخي از کلمات معناي ديني خاصي نيز قرار داده است که مي توان از آن به عملي که از روي اراده و باور مبتني بر آموزه هاي ديني باشد، ياد کرد.

برخي از کلمات يا اصطلاحات قبل از اسلام تنها معناي لغوي داشت اما پس از اسلام اين کلمات رنگ و بوي ديني به خود گرفت. مانند نماز که در لغت به معناي دعا است، اما بزرگترين عبادت دعا به شمار مي رود، پس نماز بزرگترين امر است که دعا نيز در قالب آن صورت مي گيرد يا روزه که در لغت به معناي امتناع است و در اصطلاح ديني امتناع از خوردن و آشاميدن و روزه داري است.

ايمان در اصطلاح ديني ايمان شخص به وجود خداي واحد است و هر يک از صفات کمال و منزه او را بشناسد. به وجود ملائکه و معصومين ايمان داشته و از گناهان بپرهيزد. از ارکان ايمان، ايمان به رسول خدا، انبياء الهي و حضرت محمد (ص) خاتم الانبياء است، ايمان به آخرت است.

ايمان از اعمال قلبي انسان مانند حب و بغض به شمار مي رود که آن هدايت براي مردمي است که بايد ايمان داشته و قلبهاي خود را با آن مزين کنند. گفته مي شود قلب بالاترين مقام را دارد و ايمان و توجهات قلبي غير از توجه به مسائل عقلاني است، نه به اين معني که ايمان با عقل در تناقض است، بلکه در دين اموري است که انسان بايد بيشتر مطيع قلبش باشد تا مطيع عقلش.

گفته مي شود که انسان آمادگي ايمان و کفر را دارد، زيرا خدا به او عقلي داده که حق و باطل را بشناسد و او را به راه راست يا راه ناراست هدايت کند. برخي از مردم حق و وحدانيّت خدا را مي شناسند و با آن هدايت مي شوند، اما برخي نياز به انبيا و رسولاني دارند تا راه حق و ايمان را براي آنها تبيين کند.

 نتيجه:

ايمان موجب مي شود تا انسان از معصيتها دوري کند نه به خاطر ترس از قانون، بلکه به خاطر تقرب به خداوند. ايمان منجر به پديد آمدن اخلاقي نيکو در انسان مي شود. پس مي توان گفت که ايمان واقعي از آن کساني است که به خدا توکل مي کنند، اختيار امور را به خدا مي سپارند، تسليم امر خدا بوده و راضي به رضاي خدا هستند و صبر و شکيبايي پيشه مي کند.

همانگونه که خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:« اَللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ امَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ» «خداوند ولي و سرپرست کساني است که به او ايمان مي آورند و آنان را از ظلمات و تاريکيها بسوي نور و روشني (جايگاه حقيقي انساني) هدايت مي کند » پس آرامش زندگي دنيوي و سعادت اخروي نصيب کساني خواهد شد که ايمان قلبي به خدا داشته و درهمه حال خدا را  حاضر و ناظربر  اعمال و رفتارشان ببينند و جز جلب رضاي او بر چيزي ديگر نينديشند . واين کمال حقيقي انسان است که با وجود پاکي فرشتگان و عبادت هزارساله شيطان ، مقام اشرف مخلوقات بودن به او اختصاص يافته است بنابر اين ما انسانها در جهت رسيدن به جايگاه واقعي خويش بايد فرامين قرآن و اسلام را فرا راه خويش قرار دهيم تا  به قرب الهي دست يابيم . ان شاء ا...

خسرو اکبري

کارشناس قرآني اداره تبليغات اسلامي شهرستان اهر

نویسنده 1 بازدید : 63 دوشنبه 26 دی 1390 نظرات (0)

توکل بر خدا یکی از ارکان ایمان و لازمة توحید افعالی است، اعتماد و توکل انسان بر خداوند، از معرفت به ربوبیت خداوند ناشی می شود؛ زیرا اگر انسان خداوند را مالک و صاحب اختیار و کسی که هستی اش در دست اوست بشناسد دیگر نیازی نمی بیند سراغ دیگری برود و دست نیاز به سوی او دراز کند.

اگر باورهای قلبی انسان به آن حد برسد که دریابد خدا بهترین تکیه گاه و وکیل هاست و اوست که جامع اوصاف وکیل خوب است و از طرفی به ضعف، عجز و محتاج بودن ما سوی الله پی ببرد و به این باور برسد که همه چیزها و هرچه دارند از اوست، در این حالت است که بر کسی جز او دل نمی بندد و فقط بر او تکیه می کند و بس.

توکل اعتدال بخش زندگی انسان است و متوکل محبوب خداوند تبارک و تعالی می باشد.

توکل به خدا یعنی چه؟

راغب اصفهانی در مورد معنی توکل می فرماید: اگر کلمه توکل با «لام» همراه باشد به معنی عهده دار شدن سرپرستی است مثلا «توکلت لفلان» یعنی من عهده دار سرپرستی فلانی شدم و اگر با علی بیاید به معنی اعتماد کردن می باشد مثل توکلت علی فلان یعنی اعتماد کردم بر فلانی. در روایتی آمده است پیامبر(ص) از جبرئیل می پرسند: توکل بر خدای عزوجل چیست؟ جبرئیل عرض کرد: علم داشتن به این که مخلوق نه زیانی می رساند و نه سودی می بخشد و نه می دهد و نه باز می دارد و به کار گرفتن یأس از خلق یعنی آن یأس باطنی و ناامیدی را که نسبت به مردم دارد در عمل و خارج نشان می دهد، پس هر گاه بنده چنان باشد برای احدی غیر از خدا کار نمی کند و جز به خدا امید ندارد و از غیر او ترسی ندارد و در احدی غیر از خدا طمع ندارد این همان توکل است در تمام این نمونه ها توکل به معنای لازم آن گرفته شده است، مثلا وقتی انسان علم دارد که مخلوق نه ضرری می رساند و نه سودی می بخشد پس فقط بر خدای تعالی اعتماد داشته و کارش را به او واگذار می کند. پس توکل بر خدا یعنی اعتماد کردن بر خدای تعالی و واگذار کردن کار به او و تسلیم اراده و مشیت او بودن و هیچ گونه اعتماد و تکیه نداشتن و استقلال ندادن به اسباب غیر از مسبب الاسباب یعنی حضرت حق تعالی. البته واضح است که معنای توکل آن نیست که انسان به دنبال اسباب کار نرود زیرا تمامی کارها با اسباب انجام می گیرند ولی فقط باید بداند که اسباب از خود چیزی نداشته و هرگز مستقل نمی باشند و تنها تکیه گاه خدای تعالی می باشد.

مراحل توکل

توکل را بطور کلی می توان بر سه قسم تقسیم کرد:

1. توکل زبانی:

توکلی که فقط با زبان گفته می شود، این توکل از ارزش معنوی برخوردار نیست.

2. توکل اعتقادی:

توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعا همه کاره خداوند تبارک و تعالی است و او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خدای تعالی می شود و سپس بر کاری اقدام می گردد این توکل از ارزش معنوی برخوردار است که اکثر مسلمان ها می توانند با توجه به این مرحله توکل کارهای خود را آغاز کنند.

3. توکل قلبی:

توکلی که از حالات بلکه از ملکات فاضله نفس انسانی حاصل گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می گوید: از امام موسی بن جعفر(ع) درباره آیه شریفه «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (سوره طلاق، آیه 3) هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است پرسیدم حضرت فرمود: توکل بر خدا دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت بر خدا توکل کن و هرچه خدا با تو انجام داد (و اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضی باش و علم و یقین داشته باش که او از هیچ خیر و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشته باش که حکم و فرمان با اوست پس با واگذاری کار به خدا، بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیر خود، وثوق (اطمینان و آرامش) داشته باش. در این حدیث به دو مقام بلند معنوی که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است:

1. مقام رضا

2. مقام تفویض

توکل قسم اول از آن منافقین است زیرا صرفاً توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است. توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعی است که دستیابی به آن بسیار مشکل و در دراز مدت می باشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعی می باشد.

دستاورد توکل: توکل ثمرات زیادی دارد که پاره ای از آنها عبارتند از:

1. قوت قلب:

امام علی(ع) می فرمایند: «اصل قوه القلب التوکل علی الله». ریشه قوت قلب توکل بر خداست و این ثمره بلندی است که انسانی چنین از صلابت و استقامت در کارها برخوردار است.

2. قوت ایمان:

امام رضا(ع) می فرمایند: «من احب ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله» هر کس دوست دارد قوی ترین مردم باشد پس باید بر خدا توکل کند. بنابراین هر کس توکل بیشتری داشته باشد از قوت ایمان بیشتری برخوردار است بزرگی این ثمره هم بر کسی پوشیده نیست.

3. رام شدن دشواری ها و آسان گشتن اسباب:

امام علی(ع) می فرمایند: «من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب»، هر کس بر خدا توکل کند سختی ها برایش رام و اسباب و علل در مقابلش آسان می گردد.

4. شکست ناپذیری:

امام محمد باقر(ع) می فرماید: «من توکل علی الله لا یغلب ومن اعتصم بالله لا یهزم»؛ هر کس بر خدا توکل کند مغلوب نمی گردد و هر کس به خدا چنگ زند شکست نمی خورد.

آثار و پیامدهای تکیه بر غیر خدا عبارتند از:

1. موجب آن می شود که آن کس بت ما محسوب شود.

2. خداوند انسان را به همان کس واگذارد و از راه راست منحرف گشته و بدون راهنما پیش رود.

3. خداوند دست او را از اسباب آسمان کوتاه کرده و زمین را از زیر پایش فرو کشد.

4. مبغوض ترین مردم در پیشگاه خدا باشد.

5. سر بار دیگران شود و این چنین فردی بدترین مردم است.

6. در اکثر اوقات یاس و ناامیدی ایجاد می کند.

7. ارزش و موقعیت انسان را از او سلب می کند.

8. باعث ضعف و ناتوانی جامعه و از دست دادن استقلال و خودکفایی، شکست و ناکامی و ضعف جوامع اسلامی می شود.

9. حس بی نیازی از دیگران و استقلال را سلب می کند.

10. اگر این وابستگی به ظالمان و ستمگران باشد، نتیجه اش وابستگی به ظلم آنها و شرکت در برنامه های آنها خواهد بود.

آنچه باعث تکیه بر غیر خدا می شود عبارتند از: ضعف یقین، ضعف دل و بیماری آن، تطیر، دلبستگی به دنیا و تکیه بر عقل و تکیه به نیروی خود.

با توجه به آن چه در مورد حد توکل، حقیقت و آثار و... آن گفته شد و با تأمل و تفکر در مفهوم توکل، امید آن می رود تا در سیر الی الله، اولاً با توکل بر خدا و ثانیاً با تلاش و جدیت گامی در جهت رسیدن به این صفت و مقام بسیار بالای اخلاقی برداشته و از آثار و پیامدهای بسیار زیاد آنها بهره مند گردیم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 314